نویسنده: مأمون الهضیبی-رحمه الله-
مترجم: محمّد ملاّزاده

بعضی از مردم می‌گویند، اخوان ادعا می‌کند یک جماعت دینی است. پس چه ربط و کاری به سیاست و مجلس دارد. زیرا سر و کار داشتن با مجلس و سیاست جزو وظایف احزاب و حرکات سیاسی است. آیا -مداخله‌ی اخوان در مجلس و سیاست- تأیید گفته این دسته از مردم نیست که می‌گویند: اخوانی‌ها یک حزب سیاسی هستند و برخلاف ادّعایشان که می‌گویند یک حزب دینی هستند عمل می‌نمایند؟
در جواب این عده با صراحت و وضوح تمام می‌گویم ای برادر! اگر ادعا کنید و بگویید ما سیاسی و حزبی هستیم و برای تقویت و تأیید یک حزب و گروه به میدان آمده ایم، ما این چنین نیستیم و هیچ احدی هم نمی‌تواند این ادعا را به ما بچسباند و دلیل یا شبه دلیلی بر آن اقامه کند.
اما اگر منظور از سیاسی بودن این است که ما به مشکلات و دردهای جامعه اهتمام می‌ورزیم و اعتقاد داریم که دینی بودن دستگاه اجرایی از مفاهیم و اهداف اسلام است و لازم است برنامه‌های آن از اسلام اخذ و اقتباس شوند و آزادی‌های سیاسی، عزّت و اقتدار ملّی، رکنی از ارکان اسلام و فریضه‌ای از فرایض آن می‌باشند و ما در راه تکمیل آزادی‌های مردم و اصلاح قوه‌ی اداری و اجرایی کشور جهاد و مبارزه می‌کنیم. اگر منظور از سیاسی بودن این است ما با کمال صراحت و خطاب به تمامی جهان اعلام می‌کنیم، بلی ما سیاسی هستیم و این چیزی نیست که ما آنرا آفریده و بر اسلام افزوده باشیم. نه، نه، بلکه این عقیده‌ی هر مسلمانی که اسلام را شناخته و آن را درست فهم کرده می‌باشد.
امام شهید حسن البنا-رحمه الله- این مطلب را در رساله‌ای که در کنگره‌ی دانشجویان «اخوان المسلمین» تحت عنوان «الدین والسیاسة» ایراد گردید، به وضوح و روشنی توضیح می‌دهد و می‌فرماید: به ندرت اتفاق می‌افتد انسانی را مشاهده کنی که سخن از اسلام و سیاست براند، مگر اینکه بین این دو مقوله حتماً جدایی خواهد افکند و هر یک از این دو را در مکان معینی سوای دیگری قرار خواهد داد. زیرا این دو مقوله در دید مردم هرگز با هم جمع نمی‌شوند. از این رو است که جمعیت اخوان را یک جمعیت دینی غیر سیاسی نام می‌برند و می‌گویند این جمعیت دینی است و سیاست نقش و دخالتی در آن ندارد. کما اینکه در اساسنامه و قانون بعضی از جمعیت‌های اسلامی نیز این جمله به چشم می‌خورد که «این جمعیت دینی است و هیچ ربط و پیوندی با سیاست ندارد».
اما من قبل از اینکه به ردّ یا تأیید این نظریه بپردازم لازم می‌دانم نظر شما عزیزان را متوجه دو نکته اساسی گردانم:
1- بین حزبیت و سیاست فرقی اساسی وجود دارد و این دو مقوله گاهی با هم جمع می‌شوند و گاهی از همدیگر جدا می‌گردند. زیرا ممکن است فردی به تمام معنی سیاسی باشد در عین حال به هیچ حزب و سازمانی وابسته نباشد یا اینکه عضو حزبی باشد، ولی در عین حال بویی از سیاست نبرده باشد.
و بعضی اوقات سیاست و حزبی بودن با هم جمع می‌شوند. به این معنی که فرد هم‌حزبی است و هم سیاسی و معنایی که من از واژه سیاست به طور عموم مدنظر داردم «اهتمام به مسایل و امور داخلی و خارجی امت اسلامی، جدا از وابستگی‌های گروهی و جناحی است».
2- غیر مسلمانان از این لحاظ که اسلام را نمی‌شناسند و کینه و حسادت بسیاری علیه آن دارند، از رسوخ و نفوذ آن در قلوب مؤمنین هراسناک هستند، زیرا می‌بینند که مسلمانان حاضرند جان و مال خود را در راه آن فدا کنند. ولی به اقتضای مصالح خودشان نمی‌خواهند احساسات مسلمین را جریحه‌د‌ار کرده و آشکارا به اسلام بتازند بلکه می‌خواهند اسلام را در یک دایره‌ی بسیار محدود و کوچک محصور گردانند و تمامی جوانب قوّت را از آن بزدایند و تنها ظواهر و نمدی از آن را که در چند اشکال ظاهری و مظاهر محدود جلوه می‌کند و نمی‌تواند بی نیاز کننده و سودآور باشد، جلوه داده و تمامی دین را در آن‌ها خلاصه نمایند. آن‌ها این گونه به ذهن مسلمین القاء کرده‌اند که اسلام چیزی است و جامعه چیزی دیگر، اسلام چیزی است و قانون چیزی دیگر، اسلام چیزی است و مصالح اقتصادی چیزی دیگر، که هیچ ربطی با هم ندارند. اسلام چیزی است و فرهنگ چیزی دیگر و در نهایت باید اسلام از سیاست دور و برکنار باشد.
حال ای برادران! به خداوند متعال قسمتان می‌دهم به من بگویید:
اگر اسلام چیزی غیر از سیاست و اجتماع و اقتصاد و فرهنگ باشد، پس اسلام چیست؟ آیا اسلام فقط در چند رکعت (نماز) خالی از خشوع و خضوع خلاصه می‌گردد؟ آیا اسلام همین استغفاری است که به قول رابعه‌ی عدویه -رحمها الله- «باید از آن استغفار کرد»؟ آیا این همه احکام و آداب و قوانین که در قرآن آمده است و خداوند در وصف آن فرموده:
«تِبْیَاناً لِّکُلِّ شَیْءٍ وَهُدًى وَرَحْمَةً وَبُشْرَى لِلْمُسْلِمِینَ» (النحل: 89)
«قرآن بیانگر همه‌چیز (امور دین مورد نیاز مردم) و وسیله هدایت و مایه رحمت و مژده‌رسان مسلمانان (به نعمت جاویدان یزدان) است.»
فقط برای همین آمده است؟ این فهم ضعیف و ناقص از اسلام و تفکر اسلامی، این تعریف محدود که می‌خواهند از اسلام بنمایند تفسیری است که دشمنان اسلام می‌خواهند مسلمین را در آن محصور گردانند و بعداً از سر تمسخر و ریشخند به آن‌ها بگویند: «ما به شما آزادی دینی داده‌ایم، زیرا در قانون اساسی نیز آمده «که دین دولت اسلامی است». ای برادران مسلمان! من از فراز این منبر، با صراحت و وضوح هر چه بیشتر به شما می‌گویم: اسلام چیزی غیر از این معنای محدود است. این فهم از اسلام فهمی است که دشمنان دین آن را می‌خواهند و می‌خواهند بدین وسیله مسلمانان را فریب داده، دین را در این معنای محدود خلاصه کنند.
اسلام «عقیده و عبادت»، «وطن و جنسیّت»، «بخشش و قوّت»، «اخلاق و مادیّات»، «فرهنگ و قانون» است و مسلمان به حکم وظیفه اسلامی‌اش مکلّف است در تمامی امور مربوط به امت و کشورش دخالت نماید زیرا «هر کس به امور مسلمانان اهتمام نورزد از آن‌ها نیست».
من عقیده دارم سلف صالح -رحمهم الله- به جز این هیچ معنای و برداشت دیگری از اسلام نداشته‌اند. زیرا آنان با اسلام حکومت داری می‌کردند و بر اساس قواعد آن با دیگران برخورد و تعامل می‌نمودند و در تمامی شئون و امور زندگی بر اساس اسلام حرکت می‌نمودند و پیش از آنکه امور معنوی و اخرویشان را مطابق آن تنظیم کنند امور دنیوی خود را با آن هماهنگ و همسو می‌کردند. رحمت خداوند بر خلیفه اول مسلمین حضرت ابوبکر صدیق (رض) باد که فرمود: «اگر حکم افسار و دهنه‌ی شتری از من گم شود آن را در کتاب خداوند (قرآن) خواهم یافت».
بعد از این تعریف عام و در عین حال شفاف و روشن که از فراگیری و شمولیّت اسلام و مفهوم عمومی سیاست نمودم، می‌توانم با صراحت تمام و آشکار اعلام نمایم و بگویم معنی مسلمانی وقتی در فردی کامل می‌شود که سیاسی باشد و به امور کشور و ملتش اهتمام بدهد و بر آن غیور باشد همچنین می‌توانم بگویم: این تحدید و تجرید در اسلام ابداً مشروع و مقبول نیست و وظیفه‌ی هر جمعیت و سازمان اسلامی این است که اهتمام به امور مسلمین را در صدر برنامه‌های خود قرار دهد و اگر چنین نباشد باید در فهم و بینش خود از دین تجدید نظر کند. زیرا مفهوم اسلام را درنیافته است.
ای برادران! اجازه بدهید تا کمی بیشتر درباره‌ی این معنی توضیح بدهم زیرا به دلیل اینکه همواره فقط نغمه‌ی شوم جدایی دین از سیاست به گوشتان خورده این مطلب نزد شما عجیب و غریب جلوه می‌کند و احتمال دارد به محض پایان یافتن این کنگره و خروج از این مکان عده‌ای زبان به نقد بگشایند و بگویند: جماعت «اخوان المسلمین» مبادی و اصول سیاسی خود را رها کرده و ویژگی اصلی خود را که همانا دینی بودن است، از دست داده و اکنون یک جمعیت سیاسی شده است. سپس هر کدام از این تحلیلگران به گونه‌ای علل و عوامل این دگرگونی را که به نظر او در افکار اخوان پدید آمده، تفسیر و تأویل می‌کنند.
اما ای بزرگواران و سروران! خدا شاهد و گواه است که اخوانی‌ها و جماعت اخوان هیچگاه غیر سیاسی نبوده‌اند و در عین حال روزی هم غیر مسلمان نبوده‌اند و دعوت ایشان هرگز بین دین و سیاست جدایی نینداخته است و حتی برای یک ساعت هم مردم آن‌ها را غیر سیاسی و غیر حزبی نشناخته‌اند.
«وَإِذَا سَمِعُوا اللَّغْوَ أَعْرَضُوا عَنْهُ وَقَالُوا لَنَا أَعْمَالُنَا وَلَکُمْ أَعْمَالُکُمْ سَلَامٌ عَلَیْکُمْ لَا نَبْتَغِی الْجَاهِلِینَ» (القصص:55)
«‏و هنگامی که یاوه بشنوند از آن روی می‌گردانند (و دشنام را با دشنام پاسخ نمی‌گویند و بلکه) می‌گویند: اعمال ما از آن ما، و اعمال شما از آن شما است (و هر کسی آن درود عاقبت کار که کشت). وداع و بدرودتان باد ! ما خواهان (همنشینی با) نادانان نیستیم. ‏»
محال است اخوانی‌ها هدفی را غیر از هدف مقدس خود تعقیب کنند یا برای اندیشه و تفکری غیر از اندیشه‌ی خویش کار کنند یا به رنگی غیر از رنگ دین حنیف اسلام درآیند.
(صِبْغَةَ اللّهِ وَمَنْ أَحْسَنُ مِنَ اللّهِ صِبْغَةً وَنَحْنُ لَهُ عَابِدونَ‏) (البقره: 138)
«‏(خداوند ما را با آئین توحیدی و ایمان راستین زینت داده است و) این رنگ و زینت خدا است و چه کسی از خدا (می‌تواند) زیباتر بیاراید و بپیراید؟ و ما تنها او را می‌پرستیم. »